ღ...اولین بار نیستــ...ღ
ღ...که گریه میکنم...ღ
ღ...امـــــا...ღ
ღ...اولین بار استـــ...ღ
ღ...که گریـــــه ارامم نمیکند...ღ
ღღ. . . نمـے בانـم چرا بیـטּ ایـטּ هَمــﮧ آدז. . . ღღ
ღღ. . .پیلـ♥ـﮧ كرבه اז بــﮧ تــُو. . . ღღ
ღღ . . . شایَـב فـَـقط با تـُـو پـَـروانــﮧ مـےشوז . . .ღღ
ღღ. . .پیلـ♥ـﮧ كرבه اז بــﮧ تــُو. . . ღღ
ღღ . . . شایَـב فـَـقط با تـُـو پـَـروانــﮧ مـےشوז . . .ღღ
ღ...با کسی...ღ
ღ...باش کــــــه...ღ
ღ...وقتــــــــــایی که...ღ
ღ...دلــــــــــــــــــت گرفته...ღ
ღ...حوصـــــــــــــــــــــــــله نداری...ღ
ღ...ناراحـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتی...ღ
ღ...حـــــــــس میکنـی یه دنیا غـــــــــــــــــم داری...ღ
ღ...بلــــــــــــــــــد باشه شـــــــــــــــــــــــــــــادت کنه...ღ
ღ...راه قلـــــــــــــــــــــــــــــــبتو بــــــــــــــلـــــــــــــــد باشه...ღ
ღ...تنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــهات نزاه...ღ
ღ...ای كاش می توانستم باران باشم تا تمام...ღ
ღ...غمهای دلت را بشویم ای كاش می توانستم...ღ
ღ...ابر باشمتا سایه بانی از محبت برویت...ღ
ღ...می گسترانیدم ای كاش...ღ
ღ...می توانستم اشك باشم ...ღ
ღ...تا هر گاه كه آسمان چشمت ابری می شد...ღ
ღ...باریدن می گرفت ...ღ
ღ...ای كاش می توانستم خنده باشم ...ღ
ღ...تا روی لبانت بنشینم و غنچه بسته لبانت را بگشایم ...ღ
ღ...ای كاش می توانستم یك پرنده باشم و پر می گشودم ...ღ
ღ... تا دور دست ها در كنار تو پرواز می كردم ...ღ
ღ...ای كاش سایه بودم تا نزدیك ترین كس به تو می شدم...ღ
ღ...آری ای كاش سایه بودم تا همیشه و همه جا همراه تو باشم...ღ
ღ. . .عشق یعنی. . . ღ
ღ. . .عشق یعنی مستی و دیوانگی. . . ღ
ღ. . .عشق یعنی با جهان بیگانگی. . . ღ
ღ. . .عشق یعنی شب نخفتن تا سحر. . . ღ
ღ. . .عشق یعنی سجده ها با چشم تر. . . ღ
ღ. . .عشق یعنی سر به دار آویختن . . . ღ
ღ. . .عشق یعنی اشك حسرت ریختن. . . ღ
ღ. . .عشق یعنی در جهان رسوا شدن . . . ღ
ღ. . . عشق یعنی مست و بی پروا شدن. . . ღ
تو چه میدانی
عشق
ღ...برخی اوقات تحمل کردن است...ღ
ღ...اینکه با وجودِ زخم های زندگی بتوانی هنوز پا برجا باشی…ღ
ღ...عشق...ღ
ღ...گاهی زندگی با سینه ایی بدونِ نفس است...ღ
ღ...و بدان که مرگ، قلبی است، بدون عشق...ღ
ღ...عشق...ღ
ღ...برخی اوقات سنگین است...ღ
ღ...همچون، سنگینیِ لیاقتِ دوست داشتهِ شدن...ღ
ღ...عشق...ღ
ღ...برخی اوقات زندگی دوباره است...ღ
ღ...عشق...ღ
ღ...زنده نگه داشتنِ کسی در درونت است با وجودِ فاصله های دور…ღ
ღ. . .عشق یعنی با جهان بیگانگی. . . ღ
ღ. . .عشق یعنی شب نخفتن تا سحر. . . ღ
ღ. . .عشق یعنی سجده ها با چشم تر. . . ღ
ღ. . .عشق یعنی سر به دار آویختن . . . ღ
ღ. . .عشق یعنی اشك حسرت ریختن. . . ღ
ღ. . .عشق یعنی در جهان رسوا شدن . . . ღ
ღ. . . عشق یعنی مست و بی پروا شدن. . . ღ
تو چه میدانی
ღ...از شب هایی که دنیا دور سرم می چرخید...ღ
ღ...اما من با تمام قدرت ، به دور تو می چرخیدم...ღ
ღ...تو چه می دانی ...ღ
ღ...از روزهایی که بغض های دنیا برای من می ترکیدند...ღ
ღ....ومن ، بی توجه ،با همه وجود ،برای تو می خندیدم...ღ
ღ...تو چه می دانی...ღ
عشق
ღ...برخی اوقات تحمل کردن است...ღ
ღ...اینکه با وجودِ زخم های زندگی بتوانی هنوز پا برجا باشی…ღ
ღ...عشق...ღ
ღ...گاهی زندگی با سینه ایی بدونِ نفس است...ღ
ღ...و بدان که مرگ، قلبی است، بدون عشق...ღ
ღ...عشق...ღ
ღ...برخی اوقات سنگین است...ღ
ღ...همچون، سنگینیِ لیاقتِ دوست داشتهِ شدن...ღ
ღ...عشق...ღ
ღ...برخی اوقات زندگی دوباره است...ღ
ღ...عشق...ღ
ღ...زنده نگه داشتنِ کسی در درونت است با وجودِ فاصله های دور…ღ
ღ...خدایا...ღ
ღ...وقــتـ داشتیـ تقدیر مارو درسـتـ کن...ღ
ღ...قسمتـ آسفالتش درستـ افتاده رو دهن ما...ღ
ღ...فآصلهـ اتـ را بآ آدمها حفظ کُن...ღ
ღ...یکـ مرتبهـ میزنند رویـ ترمز........و تو مُقصر میشَویـ!!...ღ
درباره ما
وباره تنها شده ام، دوباره دلم هواي تو را کرده. خودکارم را از ابر پر مي کنم و برايت از باران مي نويسم. به ياد شبي مي افتم که تو را ميان شمع ها ديدم. دوباره مي خواهم به سوي تو بيايم. تو را کجا مي توان ديد؟ در آواز شباويزهاي عاشق؟ در چشمان يک عاشق مضطرب؟ در سلام کودکي که تازه واژه را آموخته؟ دلم مي خواهد وقتي باغها بيدارند، براي تو نامه بنويسم. و تو نامه هايم را بخواني و جواب آنها را به نشاني همه ي غريبان جهان بفرستي. اي کاش مي توانستم تنهاييم را براي تو معنا کنم و از گوشه هاي افق برايت آواز بخوانم. کاش مي توانستم هميشه از تو بنويسم. مي ترسم روزي نتوانم بنويسم و دفترهايم خالي بمانند و حرفهاي ناگفته ام هرگز به دنيا نيايند. مي ترسم نتوانم بنويسم و کسي ادامه ي سرود قلبم را نشنود. مي ترسم نتوانم بنويسم وآخرين نامه ام در سکوتي محض بميرد وتازه ترين شعرم به تو هديه نشود. دوباره شب، دوباره طپش اين دل بي قرارم. دوباره سايه ي حرف هاي تو که روي ديوار روبرو مي افتد. دلم مي خواهد همه ي ديوارها پنجره شوند و من تو را ميان چشمهايم بنشانم. دوباره شب، دوباره تنهايي و دوباره خودکاري که با همه ي ابرهاي عالم پر نمي شود. دوباره شب، دوباره ياد تو که اين دل بي قرار را بيدار نگه داشته. دوباره شب، دوباره تنهايي، دوباره سکوت، دوباره من و يک دنيا خاطره...
اطلاعات کاربری
ღ...لیاقت...ღآمار سایت
